

به قفسسوخته گيريم که پَر هم بدهند،
ببرند از وسط باغ گذر هم بدهند !
حاصل اين همه سال اُنس گرفتن به قفس
تلخ کاميست! اگر شهدوشکر هم بدهند
همه? غُصه? يعقوب از اين بود که کاش
بادها عطر که دادند، خبر هم بدهند
ماکه هي زخم زبان ازکسَ و ناکس خورديم
چه تفاوت که به ما زخم تبر هم بدهند؟
قوت ما لقمه? نانيست که خشک است و زُمُخت
بنويسيد به ما خون جگر هم بدهند !
دوست که دل خوشيام بود فقط خنجر زد
دشمنان را بسپاريد که مَرهم بدهند
خستهام ، مثل يتيمي که از او فِرفِرهاي
بستانند و به او فُحش پدر هم بدهند !
.